{ وَ جَعَلَ صَلاَتَنَا (صَلَوَاتِنَا) عَلَیكُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وِلاَیتِكُمْ طیباً لِخَلْقِنَا وَ طَهَارَة لِأَنْفُسِنَاوَ تَزْكِیة لَنَا وَ كَفَّارَة لِذُنُوبِنَا؛ }
«خداوند[دو نعمت] صلوات ما بر شما و ولایت شما را كه به ما اختصاص داده است، سبب پاكی طینت و طهارت ارواح ما و پاكسازی اخلاق و كفّارهی گناهان ما قرار داده است».
اجابت دعای مقرون به صلوات :
از حضرت امام صادق(علیه السلام) منقول است:
(مَنْ كَانَتْ لَهُ إلَی اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَاجَة فَلْیبْدَأْ بِالصَّلاة عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ثُمَّ یسْأَلْ حَاجَتَهُ ثُمَّ یخْتِمْ بِالصَّلاة عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ فَإنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ أكْرَمُ مِنْ أنْ یقْبَلَ الطَّرَفَینِ وَ یدَعَ الْوَسَطَ إذَا كَانَتِ الصَّلاة عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ لا تُحْجَبُ عَنْهُ)؛[1]
«هر كس حاجتی از خدا می خواهد، ابتدا صلوات بر محمّد و آلش بفرستد، آنگاه حاجت خویش را بخواهد و پس از آن نیز صلوات بفرستد[كه دعایش با صلوات آغاز و با صلوات ختم شود]چراكه خداوند بزرگوارتر از این است كه طرفین دعا را [كه صلوات است]مستجاب گرداند و وسط آن را[كه حاجت خود انسان است]ردّ كند ؛ زیرا صلوات بر محمّد و آل محمّد[دعایی است كه]از سوی خدا ردّ نمی شود».
اسرار افتتاح دعا با صلوات :
حال، چرا باید حاجت خواستن ما از خدا مقرون به صلوات باشد؟ برخی از بزرگان علما فرمودهاند : چون صلوات توسّل است و ما مأمور به توسّلیم و خدا فرموده است:
{ یا أیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَ ابْتَغُوا إلَیهِ الْوَسِیلَة...}؛[2]
«ای مؤمنان،تقوای الهی پیشه كنید و در راهیابی به سوی خدا ابتغاء وسیله كنید [و با وسیله به سوی او بروید...]».
از جمله وسایل توجّه به خدا و حاجت خواهی از خدا صلوات بر اولیای خدا (علیهم السلام) است كه هم واسطهی رساندن فیض خدا به بندگان خدا، هم واسطهی رساندن عرض بندگی از بندگان خدا به خدا و باباللهالمؤتَی مِنْه هستند.
دری هستند كه از آن در باید به عالم قرب به خدا وارد شد تا راه بدهند. دست به دامن آنها باید زد تا بپذیرند. با صلوات بر آنها باید خدا را خواند تا جواب بدهند؛ این یك سرّ افتتاح دعا با صلوات است. سرّ دیگر این كه، در دین مقدّس ما، تبعیض در صفقه*در معاملات جایز نیست.یعنی اگر كسی متاعی خرید و دید قسمتی از آن مَعیب*است، اختیار فسخ دارد؛ یعنی می تواند آن متاع را پس بدهد و پول خود را بگیرد یا آن را نگه دارد و تفاوت قیمت متاع صحیح و معیب را از فروشنده بگیرد ولی حقّ تبعیض در متاع ندارد؛ یعنی حقّ ندارد قسمت صحیح و سالم آن را نگه دارد و قسمت معیب آن را ردّ كند،این تبعیض در صفقه است و شرعاً جایز نیست.
حال، وقتی خداوند این كار را از بندگانش نمی پسندد، مسلّماً خودش نیز آن را انجام نمی دهد. بنابراین، وقتی ما بندگان متاعی به عنوان دعا به حضور اقدسش تقدیم می داریم كه اوّل و آخر آن صلوات مستجاب و وسط آن معیوب است، قطعاً تمام آن را ردّ نمی كند و تبعیض در صفقه را هم كه ردّ معیب و قبول سالم است روا نمیبیند.پس، تمام آن را به حرمت صلوات بر محمّد و آل محمّد (علیهم السلام)مقبول درگاه رفیع خود قرار می دهد.[3]
آیا صلوات ما نفعی به حال محمّد و آل محمّد(علیهم السلام) دارد؟
حال،سؤال دیگری پیش می آید و آن این كه، آیا صلوات ما موجب رفعت مقام رسول و آل رسول (علیهم السلام)می گردد یا نفعی به حال آن بزرگواران ندارد؟
نظر بعضی از بزرگان همانند مرحوم شهید ثانی(ره) این است كه صلوات ما نفعی به حال آن مقرّبان درگاه خدا ندارد و در رفعت درجات آنها اثری نمی گذارد؛ زیرا آنچه از كمالات ممكن بوده، خدا به آنها عطا كرده و دیگر كمبودی ندارند تا با صلوات ما آن نقص و كمبود تبدیل به كمال تبدیل گردد.این عدّه معتقدند كه صلوات ما تمام منفعتش عاید خود ما می شود و سبب حركت ما به سوی خدا و اولیایش (علیهم السلام)می گردد.به نظر این عدّه اگر صلوات ما در رفعت درجات آن بزرگواران مؤثّر باشد، لازم میآید كه استكمال كامل از ناقص تحقّق یابد ؛ یعنی موجود كامل از موجود ناقص تحصیل كمال كند و این امری نامعقول است. در مقابل، برخی دیگر از علما می گویند: این طور نیست؛ زیرا درست است كه رسول و آل رسول (علیهم السلام)نسبت به ما در حدّ كمال و فوق كمالند، ولی نسبت به خدا، به هر حال،دچار نقص و كمبودند. از این طرف، استفاضه و فیضطلبی و كمال خواهی پیوسته و بیپایان است و از آن طرف، افاضه و فیض بخشی و كمال دهی پیوسته و بی پایان. برچسب گدایی كردن از درگاه خدا بر پیشانی كلّ عالم انسان خورده كه فرموده است:
{ یا أیهَا النَّاسُ أنْتُمُ الْفُقَراءُ إلَی اللهِ وَ اللهُ هُوَ الْغَنِی الْحَمِیدُ}؛[4]
ای مردمان، شما فقیران درگاه خدا هستید و تنها خداست كه غنی حمید استو در رأس همهی فقراء الی الله، رسولالله
است و كشكول گدایی او از همهی كشكولهای عالمیان وسیعتر و جادارتر است. هر چه كمال ممكن از كمال مطلق در آن ریخته شود، باز جای خالی دارد و هرگز پر نمی شود و لذا به او دستور می دهد:
{ ...قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً}؛[5]
«...بگو، ای پروردگارم بر علمم بیفزا».
اگر او به علم و كمال نیاز نداشت،از سوی خدا مأمور نمی شد و خدا نمی فرمود از من بخواه تا بر درجات علمت بیفزایم؛ یعنی تو ای رسول، به هر درجه از علم و كمال كه برسی، باز به من نیازمندی و ظرفیت گرفتن از من داری و باید علی الدّوام از من بخواهی تا بدهم و لذا این حرف كه بگوییم، صلوات ما در رفعت مقام رسول و آل رسول (علیهم السلام)تأثیر ندارد، حرف مقبولی نیست ؛ چرا كه با مؤثر بودن صلوات ما در رفعت مقام رسول و آل رسول (علیهم السلام) محذور استكمال كامل از ناقص لازم نمیآید ؛ زیرا آن بزرگواران از عمل خودشان استفاده می كنند ، نه از عمل ما؛زیرا ما هر چه داریم از آنها داریم.اگر ما عقاید حقّه و اخلاق فاضل و اعمال صالح داریم، همهی اینها مولود یك عمل پیامبر
است. او یك عمل انجام داده است كه محصول آن تا روز قیامت ادامه دارد. آن عملش رسالت و هدایت است. او یك عمل هدایت انجام داده است و تا روز قیامت، هر كس هر چه نماز بخواند و روزه بگیرد و حجّ برود و هر چه حسنات از كسی صادر شود، تمام این عبادات و حسنات صادر شده از تمام بندگان خدا،مولود یك عمل پیامبر است و تا روز قیامت تمام اینها به حساب آن حضرت گذاشته می شود و اعمال او محسوب می گردد.
ارتقای درجات نبی مكرّم بعد از هر صلوات :
اگر صلواتهای ما سبب ارتقای درجات آنحضرت می شود، در واقع، آن جناب از نتایج عمل خود بهره می برد و میوه از درخت عمل خویش می چیند، نه از درخت عمل ما. از باب مثل، كسی كه مسجدی ساخته و از دنیا رفته است، آنچه در آنجا نماز خوانده می شود،بر درجات اخروی او می افزاید؛ یعنی او ثواب كار خود را كه بنای مسجد است می برد، نه ثواب كار نمازخوانها را. او از عمل خویش استفاده می كند، نه از عمل دیگران.
رسول خدا
یك عمل هدایت و رسالت انجام داده است كه تا آخرین روز عمر دنیا و بلكه الیالابد، حتّی در بهشت برین و رضوان خدا، در دنیا و در عقبی، تمام سعادتها همه و همه در پرتو نور رسالت و هدایت آنحضرت تحقّق می یابد و لذا اگر با صلوات ما درجات قرب آن جناب بالا می رود،در واقع، با عمل خود آن حضرت كه هدایت عالم انسان است بالا می رود، نه با عمل ما؛ چرا كه عمل ما دنبالهی عمل خود اوست. پس،مشكل استكمال كامل از ناقص پیش نمی آید، بلكه در حقیقت، استكمال كامل از عمل خویش است، نه از عمل غیر خود كه ناقص است.در تشهّد نماز مستحبّ است كه پس از صلوات بگوییم :
(وَ ارْفَعْ دَرَجَتَهُ)؛
«[خدایا،] درجهی او [پیامبر]را بالا ببر».
این دعاست و دعا برای پیامبر
چنان كه گفتیم، مستجاب است. پس، معلوم می شود كه بر اثر این دعای ما درجهی آنحضرت بالا می رود؛وگرنه، این كار، كار لغو و بیفایدهای خواهد بود.
برطرف شدن چهار نوع ظلمت به بركت صلوات :
امّا فایدهای كه از صلوات عاید ما،كه فرستندهی آن هستیم، می شود،در این چهار جمله از زیارت آمده است كه چهار نوع ظلمت را از چهار ناحیه از نواحی وجود ما برطرف میسازد. توجّه فرمایید :
(وَ جَعَلَ صَلاَتَنَا (صَلَوَاتِنَا) عَلَیكُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وِلاَیتِكُمْ طِیباً لِخَلْقِنَا وَ طَهَارَة لِأَنْفُسِنَاوَ تَزْكِیة لَنَا وَ كَفَّارَة لِذُنُوبِنَا)؛
«خداوند صلوات ما بر شما و ولایت شما را كه مخصوص ما گردانیده است،سبب پاكی طینت ما و طهارت ارواح ما و پاكسازی اخلاق ما و كفّارهی گناهان ما قرار داده است».
این جملات از زیارت جامعهی كبیره نشان می دهد كه ما در چهار ناحیه از نواحی وجود خود دارای چهار نوع تاریكی و ظلمت هستیم.
{ ...ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ...}؛[6]
«...ظلمت هایی كه بعضی فوق بعضی دیگر است...».
تنها وسیلهی برطرف سازندهی این ظلمات و تاریكیها، صلوات و ولایت خاندان رسول (علیهم السلام) است.یك ظلمت در سرشت و طینت خود داریم؛زیرا از آب مختلط از تلخ و شیرین آفریده شدهایم. به بیان روایت:
(فَاَمْتَزَجَ الْماءانِ عَذْبٌ فُراتٌ وَ مالِحٌ اُجاجٌ)؛[7]
«دو آب با هم ممزوج شدند:آب گوارا و شیرین و آب تلخ و شور و ناگوار».
حال، اگر بخواهیم سرشت و طینت خود را از آن(مالِحٌ اُجاجٌ)پاك كنیم تا تلخی از سرشت ما زدوده شود، باید خود را به شجرهی طیبّهی رسالت و ولایت پیوند بزنیم. درختی را كه میوهی خوب نمی دهد به درختی كه میوهی خوب می دهد پیوند می زنند و قهراً میوهاش خوب می شود؛ امّا به شرط این كه خوب پیوند بخورد. ما درخت بد میوهای هستیم كه اگر به حال خود بمانیم،(مالِحٌ اُجاجٌ)ما بر(عَذْبٌ فُراتٌ)غالب می شود و میوهی ما را فاسد می كند.پس، یك فایدهای كه از صلوات عاید ما میشود این است كه بر اثر پیوند با خاندان ولایت،(طِیباً لِخَلْقِنا)؛طینت و سرشت ما از آلودگی به (مالِحٌ اُجاجٌ)پاك می شود و(عَذْبٌ فُراتٌ)می گردد.
فایدهی دیگر(طَهارَة لِاَنْفُسِنا)است؛ ما افكار زشت و خواطر ناپسند بسیاری داریم. ممكن است كسی بدعمل نباشد، ولی در عین حال، افكار زشت و خواطر ناپسندی از ذهنش خطور كند و به خود مشغولش سازد و همین خطور در حدّ خود تولید ظلمت در روح آدمی می كند.تشبیهاً فرمودهاند، آدمی كه فكر گناه می كند، اگرچه مرتكب گناه نشود، مانند كسی است كه در یك اتاق مزّین و نقّاشی شده آتش بیفروزد؛اگر چه آن اتاق آتش نگیرد و نسوزد، ولی همان دود كه از آتش برمی خیزد، آن اتاق را تیره و نقش و نگار آن را فاسد می سازد.
فكر گناه در فضای دل نیز این چنین اثر می گذارد و آن را تیره و تار می سازد و از خدا دور می گرداند،اگر چه انسان آن گناه را مرتكب نشود.این جمله در روایات ما از حضرت مسیح(علیه السلام) نقل شده كه به قوم خود فرموده است:
(اِنَّ مُوسی نَبِی اللهِ اَمَرَكُمْ اَنْ لا تَزَنُوا وَ اَنَا آمُرُكُم اَنْ لا تُحَدِّثوُا اَنْفُسَكُمْ بِالزِّناً فَضْلاً مِنْ اَنْ تَزَنُوا فَاِنَّ مَنْ حَدَّثَ نَفْسَهُ بِالزِّنا كانَ كَمَنْ اَوْ قَدَ فِی بَیتٍ مُزَوَّقٍ فَاَفْسَدَ التَّزاویقَ الدُّخانُ وَ اِنْ لَمْ یحْتَرِقِ الْبَیتُ)؛[8]
«موسی(علیه السلام) ،پیامبر خدا، به شما امر كرده است كه زنا نكنید و من به شما امر می كنم كه فكر زنا در دل نیاورید؛ زیرا كسی كه فكر زنا می كند، مانند كسی است كه در یك اتاق منقّش آتش برافروزد و دود آن نقّاشیها را فاسد كند، اگر چه اتاق آتش نگیرد».
حال، از آثار صلوات، اگر به معنای واقعی و توأم با شرایطش باشد، این است كه این ظلمت تولید شده از افكار زشت و خواطر ناپسند را از فضای دل برطرف می سازد و تولید طهارت می كند.
فایدهی سوّم صلوات این است كه اخلاق و خوی های فاسد ما را زایل می كند و جان ما را از رذایل اخلاقی مزكّی می سازد.
(وَ تَزْكِیة لَنا)؛
انسان علاوه بر افكار بد، اخلاق بد هم دارد؛ از جمله كبر و بخل و حسد و دوبه هم زنی و كینه توزی و بدبینی و ...؛ اینها هم ظلمتی عمیق تر از ظلمت دیگر عوامل در روح ایجاد می كند و باز هم صلوات بر رسول و آل رسول (علیهم السلام)(كه حقیقت آن پیوند خوردن به همان شجرهی طیبّه است)این ظلمت را تدریجاً از صفحهی دل برطرف میسازد.
فایدهی چهارم:
(كَفّارَة لِذُنوُبِنا)؛
در مرحلهی عمل هم خدا می داند كه چه ظلمتها بر اثر اعمال زشت و گناهان (از گذرگاه چشم و گوش و زبان،در كسب و كار و معاشرات و معاملات و ...) در مخزن جان خویش انباشتهایم و وای بر حال ما اگر با این كوله بار سنگین از معاصی وارد خانهی قبر و برزخ بشویم؛ امّا اینجا باز لطف خدا شامل حال ما گشته و صلوات بر اهل بیت نبوّت (علیهم السلام) را سبب تكفیر*گناهان قرار داده است ، چنان كه در این زیارت می خوانیم :
(وَ كَفّارَة لِذُنوُبِنا)؛
یعنی، ای خاندان رسول، ما معترفیم كه خداوند این لطف و عنایت را دربارهی ما روا داشته كه صلوات بر شما را كفّاره و پوشانندهی گناهان ما قرار داده است.
بشارت بزرگ به شیعیان :
این حدیث از امام صادق(علیه السلام) منقول است:
(إذا ذُكِرَ النَّبِی فَاَكْثِرُوا الصَّلوة عَلَیهِ مَنْ صَلَّی عَلَی النَّبِی
صَلاة وَاحِدَة صَلَّی اللهُ عَلَیهِ ألْفَ صَلاة فِی ألْفِ صَفٍّ مِنَ الْمَلائِكَة...)؛[9]
«وقتی اسم پیامبر
برده می شود، زیاد بر او صلوات بفرستید؛ زیرا كسی كه یك بار صلوات بر پیامبر بفرستد، خداوند با هزار صف از فرشتگان، هزار صلوات بر این شخص می فرستد...».
و در روایت دیگر، این جمله را هم امام(علیه السلام) اضافه فرمودهاند:
{...هُوَ الَّذِی یصَلِّی عَلَیكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِیخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إلَی النُّورِ...}؛[10]
«...او كسی است كه با فرشتگانش بر شما صلوات می فرستد تا شما را از ظلمتها بیرون آورده به نور برساند...».
حدیث مزبور نشان می دهد كه صلوات بر رسول
سبب صلوات خدا بر انسان می شود. آیه هم می فرماید: صلوات خدا بر انسان سبب خروج وی از ظلمات و دخول به نور می گردد.
بنابراین، صلوات بر رسول و آل رسول (علیهم السلام)سبب می شود كه ما از ظلمتها بیرون بیاییم و داخل نور بشویم. پس این جملهی نورانی زیارت جامعهی كبیره:
(وَ جَعَلَ صَلاَتَنَا(صَلَوَاتِنَا)عَلَیكُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وِلاَیتِكُمْ...)؛
نوید و بشارتی بزرگ به ما شیعهی امامیه می دهد كه این دو نعمت گرانقدر خدا، صلواتو ولایتاهل بیت (علیهم السلام) ،ما را از ظلمات و تیرگیها در ابعاد مختلف بیرون می آورد و طینت و افكار و اخلاق و اعمال ما را پاك و مطهّر و منوّر می سازد.
روز مباهله،مایهی عزّت اسلام و كرامت شیعه :
بیست و چهارم ذی حجّه، روز مباهله و روز عزّت اسلام و روز كرامت شیعه است. وقتی مباهله واقع شد، هم اسلام در دنیا عزّت پیدا كرد هم شیعه كرامتش روشن شد.
رسول اكرم
به نصارای نجران نامه نوشتند و آنها را به اسلام دعوت كردند. در صدر نامه این آیه را مرقوم فرمودند:
{ قُلْ یا أهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إلی كَلِمَة سَواءٍ بَینَنا وَ بَینَكُمْ ألاّ نَعْبُدَ إلاّ اللهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَیئاً وَ لا یتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أرْباباً مِنْ دُونِ اللهِ فَإنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأنَّا مُسْلِمُونَ }[11]
«بگو، ای اهل كتاب بیایید به سوی سخنی كه میان ما و شما مشترك است كه جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را شریك او قرار ندهیم و بعضی از ما بعضی دیگر را به جای خدای یگانه به خدایی نپذیرند. حال، اگر از این دعوت روی برگردانند، بگویید گواه باشید كه ما مسلمانیم».
بعد مرقوم فرمودند:
(اَمّا بَعْدُ فَاِنّی اَدْعُوكُمْ اِلَی عِبادَة اللهِ مِنْ عِبادَة الْعِبادِ وَ اَدْعوُكُمْ اِلی وِلایة اللهِ مِنْ وِلایةِ الْعِبادِ فَاِنْ اَسْلَمْتُمْ فَاِنّی اَحْمَدُ اِلَیكُمُ اللهَ اِلهَ اِبْراهیمَ وَ اِسْحقَ وَ یعْقوُبَ وَ اِنْ اَبَیتُمْ فَالْجِزْیة وَ اِنْ اَبَیتُمْ فَقَدْ آذَنْتُكُمْ بِالْحَرْبِ وَ السَّلامُ)؛
«من شما را دعوت می كنم بندهی خدا باشید ، نه بندهی بشر؛ دعوت می كنم تن به حاكمیت خدا بدهید، نه حاكمیت بشر. حال، اگر مسلم شدید، خدا را شكر می كنم كه چنین موفّقیتی نصیب شما كرده است و اگر از قبول اسلام امتناع كردید، باید جزیه*بدهید [تا ما بدانیم كه با ما سر جنگ ندارید] و اگر آن را هم نپذیرفتید، در این صورت، من اعلان جنگ با شما می كنم. والسّلام».
لرزه افتادن بر اندام اسقف اعظم نجران :
در روایت آمده است كه وقتی این نامه به اسقف های نجران رسید،اسقف بزرگ از هیبت آن لرزه بر اندامش افتاد:
(ذَعَرَ ذَعْراً شَدیداً)؛
«لرزهای شدید بر اندامش افتاد».
بعد، با هم به مشورت نشستند كه چه باید كرد ؟ یكی از آنها گفت : شما می دانید كه كتابهای آسمانی سَلَف آمدن پیامبر آخرالزّمان را بشارت دادهاند و از آثار و علایم معلوم می شود كه این همان پیامبر موعود است. عاقبت، بنا بر این شد كه از میانشان گروهی انتخاب بشوند و به مدینه بروند و از نزدیك، شخص مدّعی رسالت و برنامهی زندگی اش را مشاهده كند.
شصت نفر از عالمان و اشراف و اعیانشان برای این سفر انتخاب شدند. نزدیك مدینه كه رسیدند، از مركبها پیاده شدند و خود را شستشو دادند و لباسهای فاخرشان را پوشیدند و خود را آراستند تا به چشم مسلمانان بزرگ و باحشمت جلوه كنند. سوار بر مركبهای مزین وارد مدینه شدند و در میان شهر گشتی زدند تا به زعم خود، چشم مسلمانان را خیره كنند. امّا دیدند مسلمانان نه تنها چشمشان خیره نشد، بلكه با نظر تحقیر به آنها می نگرند.تا سه روز نزد پیامبر اكرم
نیامدند و حرفی نزدند.
تردید بزرگان نجران :
پس از سه روز كه شرفیاب شدند ، گفتند: یا اباالقاسم،(كنیهی پیامبر اكرم
است) ما تمام صفاتی را كه در انجیل دربارهی پیامبر آخرالزّمان آمده است، در شما دیدهایم؛ ولی یك صفت از آن صفات را در شما نمی بینیم و آن صفت این كه، انجیل بشارت داده است كه پیامبر آخرالزّمان به عیسی بنمریم ایمان دارد و تصدیقش می كند و حال آنكه شما تكذیبش می كنید.
حضرت فرمود: نه، من عیسی بنمریمرا تصدیق می كنم و به او ایمان دارم. من او را بندهی مقرّب خدا و نبی و رسول خدا میدانم.گفتند: عیسای مسیح(علیه السلام)اگر بنده بود، نمی توانست كار خدایی بكند؛ در حالی كه او مرده زنده میكرد، ابراءالاكمه و الابرص*می كرد، از مافی الضّمیر اشخاص خبر می داد و... این كارها، كارهای خدایی است.پیامبر
فرمود: من قبول دارم كه عیسی بن مریم تمام این كارها را به اذن خدا انجام می داد و بندهی مأذون از جانب خدا بود. گفتند: اگر عیسی بشر بوده، پس پدرش چه كسی بوده است؟ در این موقع، این آیه نازل شد و جواب آنها را داد كه:
{ إنَّ مَثَلَ عِیسی عِنْدَ اللهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَیكُونُ}؛[12]
«داستان عیسی در نزد خدا همچون داستان آدم است كه او را از خاك آفریده [و بدون پدر و مادر ایجادش كرد]و سپس به او گفت،باش؛پس، وجود یافت».
اگر عیسی پدر از جنس بشر نداشت، آدم نه پدر داشت نه مادر. همان گونه كه آدم مخلوق به ارادهی خداست،عیسی هم مخلوق به ارادهی خداست.
دعوت به مباهله :
در مقابل این حرف منطقی، آنها جوابی نداشتند، ولی تن به قبول آن ندادند و گفتند: ما حاضریم با شما مباهله كنیم و این آخرین گفتار ما باشد.پس بیاییم یكدیگر را نفرین كنیم و از خدا بخواهیم تا بر هر كدام از ما كه باطل است و سخن نابجا می گوید؛ بلا نازل كند و نابودش كند. در همین موقع،این آیه نازل شد:
{ فَمَنْ حَاجَّكَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أبْناءَنا وَ أبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أنْفُسَنا وَ أنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللهِ عَلَی الْكاذِبِینَ}؛[13]
«پس هر كس در این[باره] پس از دانشی كه تو را[حاصل]آمده،با تو محاجّه كند،بگو:بیایید پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و خویشان نزدیكمان و خویشان نزدیكتان را فراخوانیم؛ سپس مباهله كنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم».
قبول مباهله از سوی پیامبراكرم
:
آنها باورشان نمی شد كه رسول اكرم
پیشنهاد مباهله را بپذیرد. وقتی دیدند با قاطعیت تمام آماده است،گفتند: به ما مهلت دهید تا با هم مشورت كنیم. شب نشستند و با هم مشورت كردند. بزرگشان كه مرد موحّدی بود، گفت: به نظر من صلاح نیست با او مباهله كنیم.برای این كه من مطمئنّم كه او همان پیامبر موعود از جانب خداست و تمام علامت هایی كه انبیاء سَلَف نشان دادهاند، كاملاً بر او منطبق است. اگر ما با او مباهله كنیم، بلا نازل می شود و نه تنها یك نفر از شما به سلامت به وطن برنمی گردد، بلكه یك نصرانی روی زمین باقی نمی ماند.اگر می خواهید این حقیقت بر شما روشن شود، فردا صبح ببینید اگر با اعوان و انصار و لشكری بیرون آمد، مطمئن باشید كه سلطان است و از مباهله با او نهراسید و اگر دیدید با عزیزانش آمده است، بدانید كه به گفتارش ایمان دارد و مباهله نكنید.
این سخن را همگی پذیرفتند و فردا صبح آمدند و در یك گوشه در خارج شهر ایستادند. مردم باخبر شدند كه چنین ماجرایی در كار است. اجتماعی شد و در یك گوشهی دیگر به انتظار ایستادند. رسول خدا
صبر كرد تا آفتاب اندكی بالا آمد و از شهر بیرون آمد، در حالی كه كسی از اصحاب و اتباع همراهش نبود ؛ تنها كودك سه چهارسالهای را در بغل گرفته بود و كودك دیگری هم دست در دستش داشت، بانوی جوانی پشت سرش بود و مرد جوانی هم پشت سر آن بانو حركت می كرد.
عقبنشینی اهل نجران از مباهله :
اهل نجران از مردم پرسیدند : این همراهان كیانش هستند و چه نسبتی با او دارند ؟ گفتند: آن بانو یگانه دختر او و آن مرد داماد و پسر عمّ او و آن دو كودك هم دخترزاده و نوههای او هستند. از اینها نزدیك تر و عزیزتر كسی را ندارد. اینجا بود كه اسقف اعظم اهل نجران به همراهانش گفت: صلاح نیست كه ما با او مباهله كنیم. من چهره هایی می بینم كه اگر از خدا بخواهند كوه را از جا بركند، میكند و اگر اینها دست به دعا بردارند، بلا بر ما نازل می شود و فردی از ما به سلامت به وطن برنمی گردد؛ لذا صلاح ما در این است كه اگر اسلام را قبول نمی كنیم، با او مصالحه كنیم و جزیه را بپردازیم.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) برای مصالحه واسطه می شود :
بر اساس این تصمیم، امیرالمؤمنین(علیه السلام) را واسطه قرار دادند كه از رسول خدا
راجع به جزیه نظرخواهی كند؛ در نتیجه، امیرالمؤمنین(علیه السلام) به دستور پیامبر اكرم با آنها مصالحه و مقرّر كردند كه در سی سال، زره و دو هزار حُلّه، كه هر حُلّه دو قطعه پارچهی مخصوص بود، در دو قسط اوّل ماه رجب و اوّل ماه محرّم بدهند. به این كیفیت مصالحه شد و در روز مباهله، علاوه بر عزّت اسلام، عظمت و حقّانیت مذهب تشیع آشكار شد؛ زیرا در آیهی مباهله، امیرالمؤمنین(علیه السلام) نفس پیامبر اكرم
معرّفی شد.دشمنان نیز این فضیلت را پذیرفتهاند. زمخشری،كه صاحب كشّاف و از مفسّران سنّی است، می گوید:
(وَ فیهِ دَلیلٌ لاَشیءَ اَقْوَی مِنْهُ عَلی فَضْلِ اَصْحابِ الْكِساءِوَ فیهِ بُرهانٌ واضِحٌ عَلَی صِحَّةِ نُبُّوَةِ النَّبِی)؛
«[در ماجرای مباهله] دلیلی بر فضل اصحاب كساء هست كه دلیلی قوی تر از آن وجود ندارد و در آن [ماجرا] برهانی واضح بر صحّت نبوّت پیامبر موجود است».
سؤالی از اهل تسنّن :
حال، ما به اهل تسنّن می گوییم : وقتی این حقیقت پذیرفته شد كه خداوند طبق آیهی مباهله، علی(علیه السلام) را نفس پیامبر، یعنی خود پیامبر
،شناخته است، آیا جا دارد كه با بودن خود پیامبر در میان امّت، ابوبكر و پس از او عمر و عثمان جای پیامبر بنشینند و خود را حافظ دین و نگهبان قرآن و ولی امر مسلمانان معرّفی كنند و آنگاه شما دانایان نیز به همان راهی كه آنها رفتهاند بروید؟
{ أ لَمْ تَرَ إلَی الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللهِ كُفْراً وَ أحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ * جَهَنَّمَ یصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرارُ *وَ جَعَلُوا للهِ أنْداداً لِیضِلُّوا عَنْ سَبِیلِهِ قُلْ تَمَتَّعُوا فَإنَّ مَصِیرَكُمْ إلَی النَّارِ}؛[14]
اللّهُمَّ الْعَنْ اوّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلَی ذلِك.
پی نوشت ها :
[1]ـ اصول كافی،جلد2،صفحهی494.
[2]ـ سورهی مائده،آیهی35.
* صفقه: متاع مورد معامله.
*مَعیب: دارای عیب و نقص.
[3]ـ اقتباس از ریاضالسّالكین.
[4]ـ سورهی فاطر،آیهی15.
[5]ـ سورهی طه،آیهی114.
[6]ـ سورهی نور،آیهی40.
[7]ـ اصول كافی،جلد2،صفحهی7، حدیث2.
[8]ـ سفینة البحار،جلد1،صفحهی560.
*تكفیر: پوشاندن.
[9]ـ اصول كافی،جلد2،صفحهی492،حدیث6.
[10]ـ سورهی احزاب،آیهی43.
[11]ـ سورهی آلعمران، آیهی64.
*جزیه:وجهی شبیه مالیات كه از كفّار گرفته میشد.
*ابراءالاكمه والابرص: شفابخشی نابینایان و بیماران.
[12]ـ سورهی آلعمران،آیهی59.
[13]ـ همان،آیهی61.
[14]ـ سورهی ابراهیم،آیات28تا30.
منبع : پایگاه اینترنتی احادیث